×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

خنده بازار

× !-- begin k3cod.com chatroom code --div style=display:none;a href=http://k3cod.com/h1چت روم/h1/a/div language=java src=http://k3cod.com/ftp/other/chat/black/chatroom/
×

آدرس وبلاگ من

mohlek.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/mohlek

?????? ???? ?????? ???? ???? ?????? ??? ??? ????? ??????

و شغر زیبا..........

گویند سلطان محمود غزنوی جلوی پلکان قصر ایستاده بود که یکی از شعرای درباری (احتمالا عوفی) را دید و از او خواست که وقتی سلطان پا به پله اول می‌گذارد مصراعی بگوید که سلطان حکم قتلش را بدهد و وقتی سلطان پا به پله دوم گذاشت مصراع دوم را چنان بگوید که نه تنها اثر مصراع اول را از بین ببرد بلکه شاعر را شایسته پاداشی گران کند و همینطور در ادامه ...
شاعر قبول کرد و سلطان پا به پله اول گذاشت.


شاعر سرود :
سال ها بود تو را می کردم
همه شب تا به سحرگاه دعا

یاد داری که به من می دادی
درس آزادگی و مهر و وفا

همه کردند چرا ما نکنیم
وصف روی گل زیبای تو را

تا ته دسته فرو خواهم کرد
خنجر خود به گلوگاه نگاه

تو اگر خم نشوی تو نرود
قد رعنای تو از این درگاه

مادرت خوان کرم بود و بداد از پس و پیش
به یتیمان زر و مال و به فقیران بز و میش

یاد داری که تو را شب به سحر می‌کردم
صد دعا از دل مجروح پریشان احوال

وه که بر پشت تو افتادن و جنبش چه خوشست
کاکل مشک فشان با وزش باد شمال

عوفی خسته اگر بر تو نهد منع مکن
نام عاشق کشی و شیوه آشوب احوال

یکشنبه 26 فروردین 1391 - 3:57:19 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


جملات و طنز


می دونید این مرد، کي بوده؟


و شغر زیبا..........


شقایق گل همیشه عاشق


طنز نوشته های جالب و خواندنی


داستان زیبای مرد ولگرد


مار


تصاویر کمتر دیده شده از ایرانیان


عوض شدن دستکش با لباس زیر.... !!+18


داستان+18


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

59431 بازدید

39 بازدید امروز

1 بازدید دیروز

54 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements